پایگاه خبری صدای شما – گروه استانها: مراسم بزرگداشت امیرحسین افراسیابی شامگاه پنجشنبه در عمارت هنرمند اصفهان برگزار شد. افراسیابی شاعر، معمار و نقاش اهل اصفهان بود که هشتم مهرماه و در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
محمود درویش، از پیشکسوتان معماری اصفهان و از دوستان نزدیک امیرحسین افراسیابی در این نشست اظهار داشت: این روزها و این هفتههای گذشته چندین نفر از نزدیکانم را از دست دادم. با رفتن هر عزیزی آواری از خاطرات بر سر آدم خراب میشود. روح ناآرام افراسیابی در آرامش رفت و در زادگاهش اصفهان آرام گرفت. روحیه سفر و جابهجایی یادگاری از پدر استاد افراسیابی بود که تا پایان عمر در او به یادگار ماند.
وی ادامه داد: افراسیابی تا دوران دبیرستان در رشته ادبی تحصیل کرد و مدرک ادبی گرفت، اما پس از آن به واسطه یکی از دوستانش، یک دیپلم ریاضی هم گرفت و کنکور داد و در دانشکده هنرهای زیبا معماری خواند. پس از تحصیل در ذوبآهن و در یک اتاق با هم همکار شدیم. ساختمان توحید، ساختمان مرکزی اداری ذوب آهن، اولین و مهمترین یادگار او در ذوبآهن است.
درویش افزود: پس از مدتی به تهران رفت، اما به اصرار من به اصفهان بازگشت و بار دیگر کار معماری را از سر گرفت. یکی از مهمترین یادگارهای او در این دوره طراحی پارکهای ساحلی زاینده رود بود. پس از انقلاب طرح باغ رضوان در اصفهان را ارائه داد.
این معمار گفت: در بحبوحه انقلاب، در انگلیس بود، اما به اصفهان بازگشت. در این سالها برخی شهرکهای اطراف اصفهان را طراحی کرد و سپس هوای مهاجرت به سرش زد و سالهای ۱۳۶۶ به اجبار به هلند مهاجرت کرد. تا اینکه در سال ۱۳۸۴ با من تماس گرفت و گفت میخواهم برگردم، برگشت و گفت خسته شدم، میخواهم بمانم. افراسیابی در بازگشت به وطن بار دیگر معماری را از سر گرفت، چند طراحی و یادگار مهم شهری برای اصفهان و شهرهای به جا گذاشت.
درویش تاکید کرد: افراسیابی نمیتوانست آرام بگیرد، احساس میکنم دلیل آن به کودکیاش باز میگردد که پدرش دائم از روستایی به روستای دیگر میرفت. روحیه جذابی داشت، میگفت آب هم اگر در یک گودال بماند فاسد میشود و همیشه در جابهجایی بود. جای او همیشه برای من خالی است.
وی در پایان صحبتهایش اظهار کرد: در سالهای پایانی عمرش کمتر به کار معماری پرداخت و زمان خود را صرف ادبیات کرد. امیدوارم دفتر خاطراتش که به قلم خودش است، چاپ شود و این یادگار مهم از او برای ما باقی بماند.
افراسیابی و یک پروژه نیمه تمام
مصطفی نبوینژاد، معمار و از دوستان امیرحسین افراسیابی در این برنامه گفت: در دهه ۱۳۸۰ محمود درویش به من خبر داد که استاد افراسیابی برای همیشه به ایران آمدهاند. این اتفاق را به فال نیک گرفتیم و تصور داشتیم که پلشیر و جُنگ ادبی بار دیگر رونق میگیرد؛ اما متأسفانه استقبال خوبی از ایشان به عمل نیامد.
وی ادامه داد: در همان سال از از امیرحسین افراسیابی خواهش کردم که در شرکت معماری من مشغول شوند و سعی کردم در حد بضاعت خود برای او فضایی محیا کنم. افراسیابی سالها بود که کار معماری نکرده بود، اما حضور او در شرکت معماری تحولی آفرید.
این معمار افزود: افراسیابی یکی از شاهکارهای معماری اخیر را برای دانشگاه اصفهان طراحی کرد، افراسیابی در فضای بیرونی دانشکده فناوریهای نوین، تاریخ ایران را طراحی کرد، اما متأسفانه این طرح به دلیل توقف پروژه اجرا نشده است.
بین نسل جوان و نسل افراسیابیها فاصله است
در ادامه مهدی کیوان، اصفهان شناس نیز در این برنامه اظهار کرد: میان نسل ما و نسلی که امروز کار و کارگردانی میکند، یک فاصله بسیار عمیقی شکل گرفته است. نسل من و افراسیابیها به پایان راه خود رسیده، اما به نسل جوان که زیر ۵۰ سال سن دارند میگویم که مواظب باشید.
وی با بیان اینکه “اصفهان پایتخت فرهنگی ایران است” تاکید کرد: در اصفهان کم کم چراغ ادبیات و روشنفکری خاموش میشد که آخرین شعلهای که با یادگار مانده، مجله جنگ است. متأسفانه بسیاری از افراد جنگ مانند افراسیابی، گلشیری، حقوقی و میرعلایی از دست رفته است. نسل بعدی باید تلاش کند یک رابطهای بین خودش و این نسل پیدا کند.
این اصفهانشناس تاکید کرد: از دهه ۱۳۷۰ دیگر کسی مثل بزرگانی چون افراسیابی متولد نشد و نازایی فکری در اصفهان پیدا شده است. یکی از عواملی که هفت سال است دانشگاه نمیرم به این خاطر است که دیگر مخاطبی ندارم. افراد جوان معمولاً متوجه این شکاف نیستند. نسلی کنونی و آینده ایران سرمایه فرهنگی نیاز دارند، در حال حاضر هیچ سرمایه ادبی در اصفهان نداریم و اصفهان تبدیل به شهر مردگان شده است.
کیوان گفت: این گمشدگی را نسل جوان باید پیدا کنند، آنها تنها تصوراتی مبهم، درهم و برهم از نسل پیش از انقلاب در اصفهان دارند. باید نسل پیش از انقلاب را دنبال کرد، این نسل به نظر من نسل شکستخوردهای هستند. ما از زمان و تغییر میترسیم، بازگشت به خویشتن در ما گم شده است.
وی خاطرنشان کرد: در دانشگاه معماری که در همانجا با افراسیابی آشنا شدم، فهمیدم که مشکل ساختاری داریم. در طول این سالها تنها مجله و کتابی که یک حرف نو در اصفهان زد، همان مطالب جنگ ادبی بود که امیرحسین افراسیابی یکی از بنیانگزاران آن بود.
بدرود یکی آخرین بازماندگان جنگ ادبی اصفهان
حامد قصری، مستندساز و از نزدیکان امیرحسین افراسیابی نیز در بزرگداشت این ادیب، گفت: استاد افراسیابی زاده دوران یاس فلسفی روشنفکران ایرانی در دوران پسا کودتا ۳۲ در ایران و اصفهان است. دورهای که با جلیل دوستخواه و چند جوان دیگر در کنار تکیه میر جُنگ ادبی اصفهان را پایهگذاری کردند. جُنگ در زمانهای آغاز به زندگی و زیست میکند که اصفهان به شهر عادتها بدل شده است و انگار جنگ به طرز ناخواستهای آمده است تا ساختارها را بشکند.
دیگر برای کوچه باغها دلتنگ نخواهی شد
وی افزود: جُنگ بدون سرمایه، بدون حمایت خاصی و با دستان خالیِ جوانان نو و آوانگاردش و با پول اعضا نخستین شماره خود را در دهه ۱۳۴۰ منتشر میکند. جُنگ نه از دل عامه مردم، بلکه از دل یک اندیشه برنامهریزی شده بیرون میآید. جُنگ فضایی علیه وضع موجود در آن دوره تاریخی اصفهان است. از دل اصفهانی که همیشه میخواهد یک شهر محافظهکار و سنتگرا باشد، یک جریان فرهنگی بیرون میآید.
قصری با اشاره به حرفه معماری استاد افراسیابی، توضیح داد: افراسیابی یکی از طراحان توسعه شهری اصفهان و طراح جامع شهر بود. او یادگارهای مهمی برای اصفهان و ایران برجا گذاشت.
این مستندساز ادامه داد: یکی دیگر از خدمات افراسیابی، تأسیس بنیاد فرهنگی در هلند بود، او آثار شاعران هلندی را به فارسی و برخی آثار شاعران فارسی را به هلندی ترجمه کرد. او با این کار باعث شد که زبان شعر و داستان فارسی در آن سوی مرزها فراموش نشود.
وی تاکید کرد: افراسیابی مثل هیچ هنرمند و مرد دیگری نبود و او فردی بود که نیاز به تأیید هیچ شاعر، نقاش و معماری نداشت و از القابی چون مهندس، نقاش و دکتر بی زار بود.
بیا به وطن برگردیم
بابک افراسیابی، فرزند امیرحسین افراسیابی نیز در سخنانی کوتاه اظهار کرد: پس از مهاجرت به خارج از کشور، موضوع غربت همواره در آثار پدر حضور سنگینی دارد. غربت برای پدر به معمای عام نیست و بیشتر غربت در زبان معنا مییابد. امیرحسین افراسیابی در آثارش سعی کرده تا از یک مکان بیرونی و خارجی صحبت کند.
او در پایان یکی از اشعار منتشر نشده افراسیابی را خواند: میگوید: بیا به وطن برگردیم / میگویم: باشد / اما بیا خطر کنیم و همراه با نگاههای دزدیده / از شکاف کهنهی درهای بسته بگذریم و به هرچه دورتر شدن / درست به دیگر سوی آمدن برگردیم.